تیک تاک های یک چپ دست

تیک تاک های یک چپ دست

I may be LEFT HANDED but I'm Always Right
تیک تاک های یک چپ دست

تیک تاک های یک چپ دست

I may be LEFT HANDED but I'm Always Right

آخرین هفته ی سال

میریم که داشته باشیم آخرین جلسه ی کلاس های سال 92 رو ، میدونم خیلی هاتون الان 

یه هفته س که کلاس ها رو پیچونیدن ، ولی خوب بچه های کلاس ما چون سن و سالشون 

بیشتره اهمیت کسب علم رو بیشتر درک کردن و بیشتر سرکلاس ها موندن

بعد از کلاس هم دوستم میاد دنبالم  بریم کارگاه کارتن سازیه اون یکی دوست تا با کارش 

از نزدیک آشنا بشیم ، آخه پیشنهاد داده باهم یه کارگاه کارتن سازی راه بندازیم ، البته اگه 

وام جور بشه، حالا امروز بریم ببینیم چی میشه .

خواب

حتماً برای شما هم اتفاق افتاده که خواب ببینید از جایی سقوط کردین ،بعد به زمین که 

می خورید از خواب می پرید و چهار چنگولی میچسبین به زمین و احساس بدن درد 

هم میگیرد و قلبتون هم روی هزار میزنه .

هیچی دیگه واسه منم دیشب بازم اتفاق افتاد،ولی این بار یه فرقی داشت :

اینبار درست همون لحظه ای که سقوط خواست شروع بشه خوردم به زمین و از خواب 

پریدم.داشتم لبه ی دیوار راه میرفتم که یهو یه تیکه از دیوار زیر پام کنده شده و افتادم 

جدی نگیرید

من از همین تریبون از نیمه ی گم شده ی خودم معذرت خواهی میکنم که هنوز 

پیداش نکردم می دونم الان تو دلت دارای بهم بد و بیراه میگی که هنوز سراغت نیومدم

شایدم آدم با فرهنگی باشی از این حرفا نزنی.

 

ادامه مطلب ...

راستشو بگو

یه چیزی میپرسم راستشو بگید :

این پیشنهاد هایی که توی پست ها میزام دانلود میکنید یا نه ؟

میخوام ببینم اگه کسی دانلودشون نمیکنه بیخود نزارم .

سقوط ِآزاد

آقا اگه یه وخت دیدن بعد عید از من خبری تو بلاگستان نشد 

بدونید که دراثر یه سانحه سرکار مردم.

این آخرِ سال 92 مثل این که نقشه ی قتل منو  کشیده ، از دوتاش که زنده موندم سومیش 

میخواد چی بشه .امروز رفته بودم بالای نردبون کاملاً  هم تستش کرده بودم که محکم باشه

بعد رسیدم به پله ها ی بالا و دستامو ول کردم که کارمو انجام بدم که چشمتون روز بد نبینه 

یهو نردبون لیز خورد ، البته از اونجایی که من عکس العمل م تو این مواقع سریعه تونستم روی 

پاهام فرود بیام ولی یه پام موند زیر نردبون ، فکر کنم فقط کوفته شده ، الان روی پام یه کم ورم 

داره و یه کم میلنگم ولی فکر نکنم مشکل خاصی باشه .

خلاصه که امروز نزدیک بود خدا بهم رحم کنه 


پ.ن:البته من قبلاً هم سقوط های نافرجام دیگه ای داشتم .

پیشنهاد :+

چپ دست های شگفت انگیز

چپ دست ها از ابتدای تاریخ مورد آزار و اذیت بودن و دائم سرکوب میشدن که 

این ویژگی شون رو از بین ببرن چون فکر میکردن که این یه نقصه ، غافل از این که 

چپ دستی یه قابلت فوق العاده س و چپ دست ها تکامل یافته تر هستن قابلیت ها ی 

بیشتری از بقیه مردم دارن .

شما میدونید زندگی کردن توی دنیایی که همه ی لوازم و ابزارهاش 

برای دست مخالف شما ساخته شده چطوریه ؟


این چند پست رو در مورد چپ دست ها بخونید تا متوجه بشین ما 

چه موجودات شگفت انگیزی هستیم . 


این 

این 

این 


اینم اسم چندتا از چپ دست های معروف :

داوینچی ، پیکاسو ،چارلی چاپلین ، ارسطو، گاندی، میکل آنژ ،انیشتین،نیچه،بهتوون،ماری کوری ، نیکول کیدمن ، آنجیلنا جولی،ناپلئون ، رافائل نادال (تنیسور)، بیل گیتس،پنج نفر از رییس جمهور های اخیر آمریکا ، رامبراند،شکسپیر،جبران خلیل جبران،جولیا رابرتز



پلیز هلپ می

دوستانی که برنامه نویسی صفحات وب بلدن خودشونو معرفی کنن ، ما یه چند تا سوال داریم  در مورد سیخکاریه قالب مان ، میخواهیم بخش نظرات را به صورت صفحه ی جدا گانه باز نماییم (مثل بلاگفا)بعد چند اسمایلی هم به آن اضافه نماییم1

خلاصه که اجرم عندالله اگه کمک کنید


1:  اسمایلی ها رو اضافه میکنم  ولی وقتی توی کامنت ها ازشون استفاده میشه فقط اسمشون نمایش داده میشه و از عکس خبری نیست ، بنده از اسمایلی های اورجینال قبلیه خود بلاگ اسکای هم استفاده نمودم با همان آدرس بلاگ اسکایی شان ، ولی افاقه نکرد 

گوش کنید : +

پ.ن: چپ دست ها هم خودشونو معرفی کنن

اینم از دوست صمیمی ه ما

واسه دوستم اس فرستادم با این مضمون:

قلب پاک از تمام معابد جهان مقدس تر است ، 

من تو رو به قلب پاکت میستایم .


بعد جواب داده : هه اشتباه فرستادی داداش 

میگم نه اشتباه نیست واسه خودت فرستادم .

باز اس داده : رضا ؟ خودتی ؟

میگم: آره پس میخواستی کی باشه؟

میگه : حالت خوبه ؟ چت شده ؟ عاشق شدی؟ جریان چیه ؟

میگم : فقط باس برات جک بفرستم ؟ جنبه ی اس محبت آمیز نداری ؟

میگه :یه دفه ، بی مقدمه ، آدم شک میکنه خوب 

بعله همچین دوستایی داریم ما 

شنبه ی خود را چگونه گذشتوندید

شنبه های این ترم ، روزای واقعا ً خسته کننده و رو اعصابیه ، از ساعت 2 تا 8 شب با یک 

استاد داغون کلاس داریم ، فقط رو مخه حتی یک نفر ازش راضی نیست ، تحقیق کردم توی 

دانشگاه های دیگه ای هم که درس میده بچه هاش راضی نیستن ، نه تنها از شیوه ی درس 

دادنش بلکه حتی از برخورد های دیوانه کنندش


پ.ن:امروز موقع جزوه نوشتن هی حواسم پرت میشد و هی 

خودکار می خورد به زخم شصتم .بادووشواریه فراوان جزوه نوشتم

جمعه ی خود راچگونه گذشتاندید

همسایه سر کوچه ای مون که از 5 سالگی باپسرش دوستم و صمیمی ترین دوستم توی 

محله اس ،لوله ی آب خونه شون ترکیده بود،اونم از نزدیک کنتور ،بعد تازه شم لوله هاشون

مال حدود 35 سال پیش بود،تاحالا چطور دوام آورده بود نمیدونم.

هیچی دیگه ما رفتیم واسشون لوله ها روتعویض کنیم باید کل موزاریک هاشونو میکندیم حدود

30متر ،بعد از دو تا دیوار بتونی هم باید رد میشدیم به قطر 40 سانت، هیچی دیگه پدرمون 

در اومد تازه سه نفری داشتیم میکندیم.البته مواقع عادی من دست به کنده کاری نمیزنم و طرف 

خودشباید کارو آماده کنه ولی دیگه ما خراب رفاقتیم واینجا رو خودم هم کمکش کردم.

آخرای کار بود که از فرط خستگی اختیار دست و پامو نداشتم ،در حال قیچی کردن لوله بودم که 

قیچی شصت دست چپ مو گرفت و نصف گوشتشو قیچی کرد1 از درد چشام سیاهی رفت .بعد 

از اونجایی که من اهل سوسول بازی نیستم سریع  تیکه ی آویزون شده رو چسبودندم سرجاش 

روش هم دستمال بستم .بعدم کارو ادامه دادم .


2:توی این چند سال اولین باری بود که قیچی دستمو گرفت.

مربوط به پست یکی مونده به قبلی

عابدان کین جلوه در محراب و منبر میکنند

چون به خلوت میروند کارهای دیگر میکنند


زیدی به زن فاحشه گفتا :

پَستی ، هر لحظه به دام دگری پا بستی 

زن گفت هر آنچه میگویی هستم 

امّا تو چنانچه مینمایی هستی ؟

حلال و حروم

در راستای پست وبلاگ هویجوری  :

امروز یه جا دور از مغازه مون سرکار بودیم ، یه دونه شلنگ کم اومد ، دیگه گفتیم از همون دوربر 

بخریم  صرف نمیکنه برگردیم در مغازه.

بعد رفتم یه مغازه پیدا کردم گفتم آقا فلان مدل شلنگ رو داری ؟ گفت آره ، بعد موقع 

حساب کردن گفتم چقدر میشه ؟

خیلی خون سرد گفت :4500 تومن

من چشمام گرد شد یه دفعه و برق از سرم پرید 

گفتم اشتباه نمیکنی ؟ 

گفت چیه ارزونه ؟

گفتم بابا ، مرد مومن ما خودمون در مغازه داریم اینا 2300 تومن میفروشیم .

با طعنه میگه شما خیلی ارزون فروشی ، به این قیمت واسه ما هم بیار 


درسته 4500 مبلغ زیادی نیست ، ولی آخه توی یک قلم جنس مگه 

چقدر می خوای سود بخوری خوب ؟

مهندس بودن یا نبودن

ابتدا روز مهندس رو به دوستان مهندسمون تبریک میگم .

دوستان لطف داشتن به بنده هم تبریک گفتن که ازشون تشکر می کنم 

بعد باس خدمتتون عرض کنم که من هنوز چند ترم مونده تا مهندس بشم .

فعلاً علل حساب میتونید بنده رو کارگر صدا بزنید ، مدارکش هم موجود که میتونید 

اینجا 

اینجا 

و

اینجا 

مشاهد کنید 

خرزو خان

بعد یه نکته جالبی بهتون بگم گوشه ای از شخصیت من دستتون بیاد:

آیا میدانستید که حدود 70% همسایه های ما نمیدونن که من حتی وجود خارجی دارم ؟

10% شون هم خبر دارن ولی تا حالا منو ندیدن ،یا اگه دیدن نمیشناسن .

20% شون هم که همسایه های قدیمی هستن منو میشناسن  و دیدن


پ.ن:

دلیلش اینه که من صبح که میرم هیچ کس توی کوچه نیست ، شب هم که میام همینطور .

بعد روزایی هم که خونه ام توی خیابون آفتابی نمیشم .


پ.ن2: یه بار با ددی از خونه رفتم بیرون تو کوچه یکی از همسایه های نسبتاً قدیمی که با 

ددی دوست ه رو دیدیم ، بعد  با ددی احول پرسی گرم کرد و با من خیلی سرد برخورد کرد 

بعدم هی چپچپ نیگام میکرد،آخرش موقع رفتن به ددی گفت این آقا رومعرفی نمیکنین؟ 

تازه فهمیدم  که منو اصن نشناخته ، ددی گفت پسر بزرگمه 

آقاهه دهنش باز مونده بود گفت: من فکر کردم شما همون یه پسرو داری 




امیدِ جانم ز سفر باز آمد

از سفر برگشتن، یه راست رفتن طبقه ی پایین به هوای خوابیدن 

الان صداشون داره میاد که حرف میزنن .

بعد ولخرجی کردن واسه من یه بسته کلوچه آوردن :|

پیشنهاد میکنم بشنوید +


کلاه قرمزی و پسر خاله

خوب مثل این که این بار شانس آوردم و به تخم مرغ خوری دچار نشدم ، شب اول با دوستم 

رفتیم بیرون وهمونجا یه پیتزا زدیم به بدن، روز بعد هم ظهر از غذایی که واسه راهشون درست

 کرده بودن مونده بود خوردم؛شبش خالم پسر خاله مو به همراه غذا فرستاد پیشم ،ما هم 

سه وعده همون غذا رو خوردیم.بعد واسه امروز هم که پسر خاله غذا درست کرد اون فکر کنم 

سه چهار وعده باهاش سر میکنیم البته اصلاً خوش مزه نشده ولی خب چاره ای نیست 

خیر سرش مثلاً قبلاً توی آشپزخونه کار میکرده 

بعد هم کل خونه رو مرتب کردیم و ظرفا رو شستیم


پ.ن: یک برگشت به دفعه ی قبلی که رفتن سفر رو از  اینجا بخونید مال وب قبلیمه 

پ.ن: بلاخره ریشمو هم زدم همین مدلی که مشاهده میکنید 

مرگ با عزت بهتر از زندگیِ با ذلت

بنده از همین تریبون عرض میکنم  مرگ بـر عامریکا ، مرگ بر عسرائیل ، مرگ بر عنگلیس.

و به عاقایون مذاکره کننده هم عرض میکنم تا دوتا لبخند ژکوند تحولیتون دادن زودی از 

خوشحالی دست و پاتون شل نشه ، قصاب هم وقتی میخواد 

سر گوسفند رو ببره براش آب میاره .

البته از اونجایی که  ما بی سوادیم  شما کار خودتو بکن به حرف ما گوش نده 


پیشنهاد میکنم دکتر سلام 28 رو ببینید 

دو کلوم مشدی

در جهت افزایش معلومات مشدیه آقای بنفش :دی

گورجه: گوجه فرنگی

خیال: خیار

چینگ: نوک 

پَخول: ناخن کشیدن

سوسه لنگ: آدم نحیف و لاغر


کُوچه سگ: بچه ی سگ

بُوجُووم: بِجَوم(از فعل جویدن)

سرمولات: سر نوشابه

وا:باز بودن

واز:دوباره

خیزه: کشو میز

ول ده: رها کن

گردالی: دایره

مقبول: زیبا

لُکِّه :توده انبوه چیزی

چـِغـَل : زبر، ضخیم

 

کـَغ : کال، نرسیده

وَرچُپَّه : برعکس

حُولی : حیاط

دِلِنگون : آویزون

کِیس : کیک صبحانه

لَتِّه : تکه پارچه
چُغُک: گنجشک
موسی کو تقی: نوعی یا کریم 


منبع :وبلاگ قبلیه خودم 

إنالله و إنا إلیه راجعون

حدود یک ماه بود که یه دفعه فلج شده بود فقط میتونست گردنشو تکون بده 

یک ماه تر و خشکش کردیم و غذا دادیم دهنش ، با این که فلج شده بود 

و یه گوشیه افتاده بود ولی بازم شیرین زبونی میکرد و مثل همیشه حواسش 

به دورو بر بود .

فکر میکردیم موقتی باشه و خوب میشه دکتر هم میگفت خوب میشه ولی...

بیشتر از همه ددی بهش وابسته بود .اونم با همه دعوا میکرد به جز ددی .


نام برده" مرغ مینا" بود 

با سواد شوید

اولی ها،دومی ها ، سومی ها، کنکوری ها دست نگه دارید  دیگر نگران نباشید ،دیگر نیازی به درس خواندن نیست.

فقط کافیست از توافق نامه ی ژنو و از دولت تعلیق و امید حمایت کنید و از آن ها انتقاد نکنید .

آن گاه شما تحصیل کرده و باسواد هستید .

منم الکی دنبال برگه ی استاتیک بود وقتی راه به این سادگی وجود داره.


پ.ن: جهت تلطیف فضا اینجا کلیک کنید ، لینکش ماله گوگل پلاسه .

دو واحد ناقابل

دو واحد کار ورزی 1000000 ریال خدایش این پولا چجوری از حلقومشون پایین میره ؟

الاهی خرج دوا درمون کنن به حق پنج تن (با سوز بخونید )

دست جیغ هورا

آقا همه تون شیرنی مهمون من .

الان رفتم تو سایت دانشگاه  دیدم برای استاتیکم نمره ثبت کردن ، فکر کنم خواسته گند کاریه زنشو پاک کنه .ولی نامرد 18 داده.


داشتم نقشه میکشیدم فردا برم یه جنگ درست حسابی راه بندازم ، خدا بهشون رحم کرد.

حلقه ی رندان

بخش آموزش برگه م رو گم کرده بعد مسئول رسیدگی به موضوع هم معاون دانشجوییه

بعد مسئول آموزش زن معاون دانشجوییه بعد از اون ور  استاد مربوط به اون درس 

هم برادرمسئول آموزش تشریف دارن بعد به نظرتون 

وسط این دایره خانوادگی صدای من به جایی میرسه ؟

خــر خـــون نــیــســتــم

بعد مثل این که یک شائبه هایی ایجاد شده و دوستان فکر کردن من خر خون هستم.

ولی باید بگم کاملاً در اشتباه هستین ، من هم درست مثل شما شب امتحانی ام

واسه هر امتحان نهایتش 3 تا 3.5 ساعت وقت میزارم.تازه اونم به هوای یاد دادن به دوستام. 

باید به شما عرض کنم که به هیچ عنوان برچسب خر خونی به من نمی چسبه

مدارکش هم موجوده 

رمز کار من اینه که دوستام میرن میشینن کلی درس میخونن بعد میان پیش من اشکالاتشون 

رو از من میپرسن ، بعدش منم مجبور میشم از مغزم کار بکشم و ضمن پیدا کردن مشکلات 

اونها خودمم هم یاد میگیرم به همین سادگی ، به صورت کاملاً هدفمند و سریع میشه درس رو یاد گرفت 

امتحان کنید واقعاً جواب میده 

این فوت کوزه گیری بود برید حالشو ببرید 

اوج بد شانسی

ای بخشکی شانس ، دانشگاه برگه ی امتحان استاتیکم رو گم کرده 

نمره ریاضی هم اومد 19.5


امروز هوا اینقدر سرد بود که مثل این کارتونا سیبیلم یخ زده بود 

بلاخره

بلاخره امتحانام تموم شد. 

بلاخره برف اومد.

ولی بلاخره یه روز خوب نیومده


بعداً نوشت : نمره هایی که تا الان قطعی شده ، 4 تا 20 و یک 19.5 صرفاً جهت ریا :دی 

حال خوش سیری چند؟

درسته که من سنم زیاد نیست ولی باز می تونم اون موقعی رو به یاد بیارم 

که با وجود مشکلات بسیار زیاد و امکانات بسیار کم

آدما حالشون خوب بود .با هم صمیمی بودن با هم رفت و آمد داشتن

سفره هاشون هرچند پر از غذاهای هفت رنگ نبود ولی به جاش توش مهر و صفا بود 

واقعاً دقت کردین خیلی هامون حالمون خوب نیست فرقی نمی کنه کمبود مادی داریم 

یا نداریم یا مثلاً کسایی که دوست داریم کنارمون هستن یا نه 

یه چیزی رو گم کردیم شاید خودمون رو....

براوو

یه زمانی هم بود یه موتور گازی هایی اومده بود به اسم "براوو" خودش یه نوع آپشن

محسوب می شد واسه جوونای اون زمان مثل پراید الان بود :)))

میلاد

در 9 بهمن ماه سال 67 دیده به جهان گشودیم که کاش نمی گشودیم.

البته هیچ عجله ی هم در این امر نداشتیم ،از این روی چند روزی هم  دیرتر به دنیا آمدیم .

چنین روایت شده که در  یک یکشنبه ی برفی بوده است .

هیچی دیگه همش همین بود.



پ ن: اولین نمره ی امتحاناتم اعلام شد و مثل این که بازهم دورن  برگه

سوتی ای نواخته ایم و نمره ی 20 را از دست داده ایم .


پ ن2: جمعه امتحان تفسیر موضوعی دارم امشب تازه رفتم کتابشو خریدم .باشد تا رستگار شویم 


بعداً نوشت : یک نمره ی دیگه هم اعلام شد 20 شدم 

آرشیو کنید

بعد یکی از کارایی هم که دراین دوره ی خطیر بر عهدی ماست اینه که تمام اخبار

 و مصاحبه هایی که به دستمون میرسه رو آرشیو کنیم که آقای پرزیدنت  دوباره نیاد 

بگه ما تاسیسات هسته ای رو تعطیل نکردیم بلکه تکمیل کردیم .

و این است شیوه ی دولت راستگوی ما که کتاب نوشته ی خودشون رو هم انکار میکنند.

پیشنهاد میشود مجله ی تصویری دکتر سلام رو  دنبال کنید . از اینجا 

یه اشتباهِ کوچیکه بزرگ

آقا خواستین ماشین حساب مهندسی بخرید به هیچ عنوان سراغ مارک شارپ نرید

 که اصلا بدرد نمیخوره ، بیچاره کرده منو اصلا نمیتونه محاسبات رو پشت هم درست

 انجام بده، وقتی  یه جمله رو پشت هم براش مینویسی جوابا رو اشتباه در میاره 

من تا حالا کلی نمره از بالای این ماشین حساب از دست دادم ، مثلا میان ترم همین

ترمو دینامیک 2 نمره بیخود از دست دادم .

توی پایان ترمش هم همین دیروز اگه استاد بهم نمیگفت همین اتفاق داشت می افتاد .

دستش درد نکنه 

مخ تعطیل شده

اکنون ساعاتی قبل از امتحان ترمودینامیک رو سپری میکنم با استرس فراوان 

چون هرچی یادمیگیرم دودقیقه بعدش یادم میره .

شوخی کردم ....

مهران مدیری قسمت سوم سریال جدیدش رو با یه سری صبحت شروع میکنه

 که کلیپش رو اینجا براتون گذاشتم ببینید .

حرف دل ما زده 

اوج دقت در برنامه ریزی

آخه باس به این برنامه ریزای یونیه ما چی گفت ؟ ورداشتن دوتا از امتحانامونو 

توی دوتا جمعه گذاشتن نمیگن آدم کار و زندگی داره ؟

دیروز امتجان افتاتیک (استاتیک) داشتیم جزوه باز،ولی  

از بس که سخت بود بازم همه هنگیده بودیم 

فردا هم که همون مکانیک سیلات معروف رو داریم 

اگه از دوازه نمره ی امتحان یازده بگیرم ، نمره ی کل م 20 میشه 






1:حالا من که کارو زندگی ندارم روز جمعه ، واسه بقیه دوستام میگم :دی

شب امتحان

معمولاً رسم بر اینه که شب امتحان دانشجو ها تا صبح بیدارن و خر خونی میکنن.

ولی ما امشب بجای این کارا با بروبچ رفتیم بیرون و تو شهر یه دوری زدیم 

اینقدر هم حله حوله خوردیم که فکر کنم تا دو روز نتونیم غذا بخوریم 


پ.ن: جای شما خالی 

پ.ن2: فردا امتحان ریاضی داریم 

استاد دوست داریم :))

همین چند دقیقه قبل موقع نظر گذاشتن واسه وبلاگ استادم سوتی دادم یادم رفت

 آدرس وبلاگم رو از قسمت نظرات پاک کنم .

به این وسیله از استاد محترم تقاضا دارم به روی خودشان نیاورند 

البته ناگفته نماند بنده با استاد محترم روابطمان حسنه است 

ولی خب هرچه باشد جزء دوستان دنیای واقعی هستند و سیاست

 این وبلاگ ارتباط با دوستان مجازیست 

حال گیری

یعنی این که همه ی دوستان امتحاناتشون تموم شده یا آخریشه 

ولی امتحانات من تازه 30 ام شروع میشع 

فقط برای ما جیزه

واقعاً برای خودم متأسفم همچین دولتی دارم :  که وزیر فرهنگ و ارشادش ادعا میکنه

 که سه ساله عضو فیسبوکه و زیر امور خارجه ش هم که فِرط و فِرط فیسبوک شو آپ میکنه .

بعد طبق تصمیم  شورای عالیه نمیدونم چی چی ، استفاده از فیسبوک 

جزء مصادیق مجرمانه حساب میشه و برای مردم فیلتره .



یه برف هم نداریم

امسال فکر کنم اینجا طلسم شده ، همه جای ایران برف  میاد و اینجا 

فقط"سوز میه" ترکی نگفتم ها ، مشدی بخونیدش 

اصن باورن چندانی هم نیومده.خدا تابستون رو بخیر کنه.

قدیما وقتی خدا یه نعمت رو از قومی میگرفت ، مردم اولین فکری که میکردن این بود

 که کجای کاری بندگیشون میلنگه و زود شروع میکردن به دعا و سنا .

حالا کاری به برف و بارون اینا ندارم ، ولی فکر میکنم کار بندگیمون این روزا خیلی میلنگه 

 اول و بیشتر از همه خودم.

توی این دهه  ی کاملاً  میشه دید که دین توی جامعه روز به روز کم تر شده  

الان هم کار به جایی رسیده که کسیتوی شبکه های اجتماعی اگه کلمه ای

 از دین حرف بزنه بایکوت میشه و کلی هم بد و بیراه مثل نقل و نبات به سرش میریزه.

بهش مگین "عرزشی" و به چشم یک تروسیت القاعده بهش نگاه میکنن.

کار بجایی رسیده که شخصی شرافت تن فروشی رو از معلمی بیشتر دونسته.

کار به جایی رسیده که متر روشن فکری دوری و نزدیکی به دین داریه 

هرچه دور تر روشن فکر تر، و این حتی توی رفتارمقامات  دیده میشه .


یه سر به مسجدا بزنید ، پر شده از پیر مردها و پیر زن ها، ببینید چند جوون هست؟

یه سر به صفحه های فیسبوک و توئیتر و پلاسمون و... بزنم ببینم اوضاعتش چطور 

خلاصه که کارمون خیلی میلنگه

ولی باز هم یکی اون بالا هست که خیلی مهربونه

اندر احوال امتحانات

آقا سیالات بیخود اسمش به بدی در رفته ، این ترمو دینامیک دهن همه رو سرویس کرده ، اصن باید هم محاسبات یاد داشته باشی هم فلسفه 


فرداش نوشت: گند زدیم به امتحان ترمو ، دوشنبه بوش بلند میشه 

تموم شدن کودکی

مثل اولین باری  تنهایی میری ثبت نام مدرسه

مثل وقتی که دیگه کسی کارنامه تو امضاء نمیکنه

مثل اولین بارکه آرایشگر واست خمیر ریش میزنه  

مثل اولین باری که خودت پول درمیاری

مثل اولین ماهی که دیگه پول توجیبی نمیگیری 

مثل آخرین جشن تولد

مثل رفتن به عروسیه دوست دبستانت

مثل وقتی بهت میگن دیگه باید از خونه بری 

مثل اولین تار موی سفید


تناسخ

 مدتیه میبینم بین دوستان زیاد حرف از تناسخ میشه ، حالا گاهی شوخی گاهی جدی .بعضی ها حتی بهش اعتقاد هم دارن . توی ادامه مطلب نظر اسلام رو در مورد تناسخ نوشتم و من دیگه حرفی ندارم (اسمایلی فامیل دور ) ادامه مطلب ...

وقتی یک ملت جنبه ی تکنولوژی را ندارند

سایت گل یه خبر زده که خداداد عزیزی گفته محبوبیت تراکتورسازی کم تر از پرسپولیس و استقلاله

 و تعداد هواردارنش به این دوتا تیم نمیرسه .

بعد برادران دلاور ترک ریخت ریز این پست شروع کردن بد و بیراه گفتن به خداداد.

این که این کارشون کمال بی فرهنگیه بماند .

من موندم چرا اصلاً اینا عصبانی شدن ، آخه چطور تعداد طرف دارای خودشون 

رو با پرسپولیس و استقلال مقایسه میکنن، این دیگه مثل روز روشنه

 طرفدارشون کم تره،فقط ترک ها طرفدار تراکتورسازین دیگه.

یکیشون حتی ادعا کرده بود که 30 میلیون از جمعیت ایران ترکه !!!!!

آخه چرا همچین کارایی میکنید خب؟ وجهه ی ترکا رو خراب میکنن اینجور آدما .

مثل همون هایی که موقع جریان پایان دنیا ریخت تو پیج ناسا یا اونایی که بعد 

قرعه کشی جام جهانی ریختن تو پیج مسی و پیج لیما(همون مجریه زن) و به همه 

بد و بیراه گفتن و وجه ی ایران رو خراب کردن، واقعاً این چه مرضی ه افتاده تو ملت ؟

اندر احوالات امتجانات

امروز امتجان سیالات داشتم، بعد برگه رو که گرفتم تا نیم ساعت هنگ بودم 

با این که تموم راه حل ها رو یاد داشتم، وقتی هم نوشتم توی یه

جاهایی یه سوتی هایی داده بودم در حد اول دبستان که چندتا شو آخر کار متوجه شدم

معلوم نیست چندتا شو هم متوجه نشدم؛ کلاً توی امتحانای این ترم با این که تموم 

جواب ها رو بلد بودم ولی یه سوتی های بچه گانه ای دادم که استادا حرصشون دراومده بود

میگن تو که اینا رو یاد داری بعد یه چیزایی رو گاف میدی که اون خنگای کلاس هم نمیدن.

به نام ایزد که هستی ز او برخیزد


سلام  ،زین پس  صدای منو از بلاگ اسکای میشنوید.
هر چند دل کندن از وبلاگ قبلیم بعد از حدود 6 سال سخت بود ولی کاری بود که باید قبل تر انجام می شد .
الان اینجا احساس آزادی میکنم ، دیگه از آدمای واقعی خبری نیست ، همه دوستای مجازی هستند،
شاید اینجا بتونم بدون رتوش چیز بنویسم .
احتمالاً بازدید وبلاگم خیلی کم تر بشه (البته قبلاً هم همچین زیاد نبود:دی) ولی خب اشکال نداره ارزشش رو داره .

پ.ن: قالب رو سر فرصت باید تغییر بدم ، فعلا هنوز زیاد باسیستم کدهای اینجا آشنا نیستم.